سفر
گرم می شوم
سرد می شوی
سبز می شوم
زرد می شوی
قهر می کنی
ناز می کشم
منت تو را
باز می کشم
در نگاه تو
میل رفتن است
افتاب و برف
قصه من است
ای که چون نسیم!
می روی سفر
پس دل مرا
با خودت ببر
به تو که می اندیشم
به تو که می اندیشم
اهویی برای نو شیدن اب
پایین می اید
دشت ها را
سبز تر می بینم
دانه ای زیتون سبز
وتکه ای از دریای ابی
مرا در بر می گیرد
به تو که می اندیشم
هر جا که دستم می رسد گل می کارم
به اسب ها اب می دهم
و کوه ها را
بیشتر دوست دارم
نظرات شما عزیزان: